تعریف حقوق جزایى اسلام حقوق جزایى اسلام یک سلسله قواعد و ضوابطى است که به موجب آنها جرایم و جنایات و گناهان کبیره و اعمال مخالف نظم و امنیت و عدالت اجتماعى تشخیص [ داده شده ] و میزان و نوع مجازات آن نیز معیّن مى گردد و در مواردى [نیز] تعیین آن به عهده حاکم شرع و ولىّ فقیه محوّل مى شود. موضوع و فایده حقوق جزایى اسلام موضوع حقوق جزا، جرم ، مجرم و مجازات است و فایده آن حفظ و حراست از مصالح انسان مى باشد. توضیح : آنکه ، مصلحتهاى انسان به پنج امر مصلحت ( حفظ نفس )، (عقل ) (ناموس ) و (مال ) تقسیم شده و قوانین اسلام براى پاسدارى ، تقویت و پشتیبانى از این مصلحتهاست . به همین جهت ، اسلام تجاوز به هر یک از این مصلحتها را جرم شمرده و براى هر جرم ، کیفرى مناسب آن قرار داده است . (غزالى ) یکى از دانشمندان اهل سنّت بعد از اینکه حفظ و نگهدارى این مصلحتها را از جمله ضرورتهاى انسانى دانسته ، در باره تجاوز به این مصالح مى نویسد: (قوانین کیفرى اسلام که به اعدام کافر گمراه کننده و مجازات بدعتگذار و ... حکم مى کند براى این است که اینها دین و عقیده مردم را مورد دستبرد قرار داده اند و اینکه قصاص را واجب کرده ، به خاطر حفظ جان مردم است و اینکه براى شرابخوار حدّ قرار داده ، براى این است که عقلهاى جامعه را ... از تباهى نگاه دارد. حد زنا براى حفظ نسل ، نسب و نوامیس مردم است و همچنین عقوبت سارق و غاصب به خاطر حفظ و حراست از اموال مردم ... است .) تذکر این نکته ضرورى است که اسلام قبل از اعمال مجازاتهاى سنگین مى کوشد که با تعالیم اخلاقى ، سطح آگاهى و فرهنگ مردم را بالا ببرد و بدین وسیله نابسامانیهاى اجتماعى را رفع کند و وقوع جرایم را از بین برده و یا به حداقل برساند. از این رو، مى توان گفت : حقوق جزایى اسلام آخرین راه درمان در جهت تأ دیب و تربیت افراد، اصلاح جامعه ، حفظ ارزشهاى انسانى ، از بین بردن نابسامانیهاى اجتماعى و بر قرارى نظم و امنیت است . ضرورت اجراى حقوق جزایى اجراى حقوق جزایى اسلام در جامعه یکى از ضرورى ترین مسائل اجتماعى اسلام است . هیچ اجتماعى بدون آن از امنیت جانى ، مالى ، عقیدتى ، ناموسى و آبرویى برخوردار نخواهد بود. ازاین رو، مجازات افراد جنایتکار، بریدن دست دزد در صورت اجتماع شرایط، اجراى حدّ برکسى که عفت و اخلاق عمومى جامعه را با کارهاى نامشروع لکّه دار کرده و ... موجب مصون ماندن جامعه از گزند بزهکاران و پاکسازى و حیات اجتماعى است ، چنان که در روایات اسلامى اجراى حدود و قوانین الهى در جهت پاکیزگى محیط اجتماعى با بارش بارانهاى مداوم در پاکسازى محیط طبیعى تشبیه شده و حتى سودمندتر از آن شمرده شده است . رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: (اِقامَُْ حَدٍّ خَیْرٌ مِنْ مَطَرِ اَرْبَعْینَ صَباحًا)(5) اقامه حدى از حدود الهى از چهل روز باران بهتر است . حضرت موسى بن جعفر علیه السلام نیز در ذیل آیه (یُحْیِى اْلاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِه ا) فرمود: منظور از احیاى زمین در این آیه ، احیا با نزول باران نیست ، بلکه منظور این است که خداوند تعالى مردانى را بر مى انگیزد که عدالت (دادگرى ) را احیا مى کنند و در نتیجه زمین با احیاى عدل ، جان مى گیرد و زنده مى شود و اقامه حد در زمین از باران چهل روز سودمندتراست . |
انواع جرایم جرایم (گناهان )در اسلام عبارت است از کارهایى که از نظر شرع ، ممنوع (حرام )بوده و خداوند (انسان را) به واسطه حد یا تعزیر از (انجام ) آن باز مى دارد. جرایم از جهات مختلف به اقسام متنوعى تقسیم مى شود. یکى از آنها تقسیم جرم از نظر سنگینى و سبکى آن است . جرایم از این نظر به سه قسم تقسیم مى شود: 1- جرمهاى موجب حدّ ؛ مانند زنا، لواط، مساحقه ، قذف ، شرابخوارى و... . 2- جرمهاى موجب قصاص یا دیه از قبیل قتل عمد، شبه عمد و خطایى و همچنین جراحتهاى عمدى ، شبه عمد و خطایى . 3- جرمهاى موجب تعزیر؛ هر گناه و معصیتى که کیفر معینى از قبیل حد، قصاص یا دیه نداشته باشد در قلمرو کیفرهاى تعزیرى قرارمى گیرد. در این زمینه ، امام خمینى قدس سره مى نویسد: (تعزیز کیفرى است که شامل همه جرایم مى شود. هرکس یکى از واجبات را ترک کند، یا حرامى را مرتکب شود بر امام علیه السلام یا نایب امام است که او را به کیفر تعزیر برساند، به شرط آنکه (آن فعل یا ترک فعل )از گناهان کبیره باشد. تعزیر سبکتر از حد است و با نظر حاکم (شرع و ولىّ فقیه )معین مى شود.) |
انواع کیفرها باتوجه به توضیحاتى که در بحث انواع جرایم ذکر شد، انواع کیفرها نیز روشن مى شود؛ به عبارت دیگر، کیفرهاى اسلامى طبق بیان حضرت امام (ره ) در تحریرالوسیله عبارتند از: 1- حدود و تعزیرات که بحث آن در دوره گذشته (کد 3/131) بیان شد. 2- قصاص 3- دیات در درسهاى آینده به بحث درباره دو بخش اخیر از حقوق جزایى اسلام خواهیم پرداخت . |
قصاص به بازخواست و مجازات جانى در برابر جنایتهایى چون قتل ، قطع عضو و ضرب و جرح ، قصاص گویند. اهمیت قصاص اسلام ، قصاص را تشریع کرده تا عدالت برپا گردد و از تجاوز و هرج و مرج و کشت و کشتار جلوگیرى به عمل آید. اجراى قصاص (اسلامى ) امنیت جامعه را تضمین مى کند و مایه حیات و بقاى آن مى شود و ریشه خونریزى و تباهى را چنان که در جاهلیت و در سایر ملتها نمونه هاى اسف انگیزى داشته است خشک و نابود مى سازد؛ در عین حال ، در پرتو اجراى قصاص جلوى تعدّى و ستم به افراد جامعه گرفته مى شود و احساسات جریحه یافته جامعه ، التیام پیدا مى کند. اسلام به جنبه خصوصى این حکم ، عنایت بیشترى دارد، بدین جهت کیفر قصاص را به عنوان (حقّ الناس ) تشریع کرده و آن را به اولیاى مقتول یا شخص جنایت دیده (درمورد جراحات عمومى ) عطا کرده ، تا تسلّى بخش آلام روحى و مصایب آنان گردد. قرآن کریم درباره اهمّیّت قصاص مى فرماید: (وَلَکُمْ فِى الْقِصاصِ حیوٌْ یا اُولِى الْاَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) اى خردمندان ! حکم قصاص براى حفظ حیات شماست تا شاید پرهیزگار شوید. |
موجبات قصاص 1- قتل نفس 2- نقص عضو و جراحت اینک به توضیح این دو مورد مى پردازیم : 1- قتل نفس نکوهش قتل نفس دراسلام بناحق کشتن افراد بى گناه ، از جمله گناهان کبیره شمرده شده است و قرآن کریم از آن نهى کرده ، به پیروانش چنین سفارش مى کند: (وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ بِالْحَقِّ ...) کسى را که خدا کشتنش را حرام کرده ، نکشید، مگر به حق . در جاى دیگر قتل ناحق را مورد نکوهش قرار داده ، مى فرماید: (وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُخا لِداً فی ها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ اَعَدَّ لَهُ عَذ اباً عَظی ماً) هرکس مؤ منى را بعمد بکشد، کیفر او جهنم است که در آن همواره خواهد بود و خدا بر او خشم گیرد و لعنتش کند و برایش عذابى بزرگ آماده سازد. از اینجا روشن مى شود که در اسلام مسأ له خون مردم از اهمیت ویژه اى برخوردار بوده ، باید درباره آن احتیاط شود و از ریختن خون افراد بى گناه پرهیز گردد. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: (اَوَّلُما یَحْکُمُ اللّهُ فی هِیَوْمَ الْقِیامَِْ الدِّمأُ ...) اولین چیزى که خداوند در روز قیامت درباره اش حکم مى کند(مسأ له ) خونها(ى مردم ) است . موجب قصاص قتل نفس موجب قصاص نفس ، از بین بردن جان انسان بى گناه از روى عمد است (طبق شرایطى که خواهد آمد). قصاص نفس درموردى ثابت مى شود که شخص ، انسان بى گناهى را (نه از روى قصاص و نه در مقام دفاع ) بطور عمد بکشد. (قتل عمد) آن است که انسان کارى را به قصد کشتن انجام دهد، اگرچه وسیله اى را که به کار مى برد، بندرت سبب قتل مى شود، یا کارى را که انجام مى دهد غالباً کشنده باشد، اگرچه قصد کشتن نداشته باشد تفصیل اقسام سه گانه قتل در (دیات ) خواهد آمد. قتل عمد گاهى بطور مستقیم (مباشرى ) است ، مانند بریدن سر کسى و خفه کردن او بادست ، زدن و کشتن کسى با کارد و شمشیر و ... و گاهى نیز غیر مستقیم (سببى ) است ، مانند اینکه کسى را زیر آب فرو برد و از بیرون آمدنش جلوگیرى کند تا بمیرد، یا طناب به گردن کسى پیچیده و از آن برندارد، تا منجر به مرگش شود و ... که در هر دو صورت موجب قصاص مى شود. اجبار در قتل اجبار در قتل ، یا دستور به کشتن دیگرى مجوّز قتل نیست . بنابراین ، هرگاه اجبار کننده به زور و تهدید شخص عاقل و بالغى را وادار به کشتن دیگرى کند، یا دستور به کشتنش بدهد، قاتل قصاص مى شود و اجبار کننده و دستور دهنده به حبس ابد محکوم مى گردد. |
شرکت در قتل الف- شرکت در قتل در موارد زیر تحقق پیدا مى کند: 1- هریک از آنها چیزى را انجام دهد که اگر به تنهایى بود، او را مى کشت ، مثل اینکه همه ، او را گرفته و در آتش ، دریا یا از بالا به پایین بیندازند، یا جراحاتى بر او واردکنند که اگر هریک از آنها به تنهایى بود، کشنده مى بود. 2- شرکت در سرایت در صورت قصد جنایت ؛اگر عده اى بر او اجتماع کنند، آنگاه هرکدام از آنها او را به صورتى مجروح کنند که اگر به تنهایى بود، نمى کشت ، لیکن همه جراحتها سرایت کنند و منجر به مرگ او گردد. در هر صورت قصاص مى شوند. ب- اگر دو نفر و بیشتر در قتل یک نفر شریک باشند از آنها قصاص مى شود؛ در صورتى که ولىّ، آن را بخواهد. آنگاه آنچه که از دیه مقتول اضافه باشد به آنها بدهد. مثال : 1- اگر دو نفر او را بکشند و ولى ، قصاص را بخواهد، به هرکدام آنها نصف دیه قتل داده مى شود. 2- اگر سه نفر باشند براى هریک از آنها دو ثلث دیه پرداخت مى کند و ... . 3- اگر دو زن در کشتن یک مرد شریک باشند، هر دو بدون دیه قصاص مى شوند. 4- اگر یک مرد و یک زن در کشتن مردى شرکت داشته باشند، بر هریک از آنها نصف دیه است و در صورت قصاص باید نصف دیه را به مرد بپردازد و به زن چیزى تعلّق نمى گیرد.
|
شرایط قصاص نفس 1- برابرى در آزادى 2- برابرى در دین 3 نبودن رابطه پدرى و فرزندى 4 عقل 5- بلوغ 6- محترم بودن خون مقتول اینک توضیح شرایط مزبور: 1- برابرى در آزادى و بردگى ، شرط اول قصاص نفس است . براساس این شرط: الف- مرد آزاد در مقابل مرد آزاد کشته مى شود. ب- مرد آزاد در مقابل زن آزاد کشته مى شود، لیکن با پرداخت تفاوت (نصف دیه مرد آزاد). ج- زن آزاد در مقابل زن آزاد کشته مى شود. د- زن آزاد در مقابل مرد آزاد کشته مى شود، لیکن از ولى زن یا ترکه او زیادى دیه مرد گرفته نمى شود. 2- طبق شرط دوم (برابرى در دین )، مسلمان در مقابل مسلمان و کافر در مقابل کافر قصاص مى شود. بنابراین ، مسلمان در صورتى که عادت به کشتن کفّار نداشته باشد، در مقابل کشتن آنان کشته نمى شود، ازاین رو ، اگر کافر ذمّى یا معاهد را که کشتنشان حرام است ، بکشد، براى قتل او تعزیر مى شود و دیه ذمّى را هم باید بپردازد. چنانچه کافر ذمّى مسلمانى را از روى عمد بکشد، قاتل همراه مالش به اولیاى مقتول تحویل داده مى شود و آنها بین کشتن یا برده گرفتن او اختیار دارند. 3- طبق شرط سوم (نبودن رابطه پدرى و فرزندى )، قاتل باید پدر مقتول نباشد. بنابراین : الف- پدر در مقابل کشتن پسرش کشته نمى شود، بلکه باید دیه اش را به ورثه غیر خودش بپردازد. ب- فرزند در مقابل کشتن پدرش ، به قتل مى رسد. ج- مادر به کشتن فرزندش و فرزند به کشتن مادرش ، کشته مى شود. 4- طبق شرط چهارم (عقل ) قاتل دیوانه در مقابل کشتن شخص عاقل یا دیوانه کشته نمى شود و دیه مقتول برعهده عاقله قاتل است . 5- طبق شرط پنجم (بلوغ )، بچه در مقابل کشتن بچه و بالغ به قتل نمى رسد هرچند به ده سال سن یا پنج وجب قد رسیده باشد بلکه دیه مقتول برعهده عاقله قاتل مى باشد. 6- طبق شرط ششم (محترم بودن خون مقتول ): الف قاتل در مقابل کشتن شخص مهدورالدم (که خونش احترام ندارد) مانند دشنام دهنده پیغمبر صلى الله علیه و آله کشته نمى شود. ب- همچنین در مقابل کسى که بحق او را کشته ، قصاص نمى شود، مانند قصاص و قتل دفاعى . |
راههاى ثبوت قصاص نفس عبارتند از: 1 اقرار خود مجرم به قتل 2 شاهد(بیّنه ) 3- قسّامه اینک توضیح موارد مزبور : 1- در موارد اقرار: الف- یک مرتبه اقرار کافى است . ب- در اقرار کننده بلوغ ، عقل ، اختیار، قصد و آزادى شرط است . 2- در مورد شاهد (بیّنه ): الف- قصاص به شهادت دو شاهد عادل ثابت مى شود. ب- شهادت زنها به تنهایى یا به ضمیمه مردها اعتبار ندارد. ج- شهادت باید صریح یا مانند آن باشد(و در صورت اجمال و وجود احتمال در آن ، پذیرفته نمى شود) مثل اینکه بگوید: (مقتول را با شمشیر کشت ) یا (او را با شمشیر زد، سپس مرد) یا (خونش را ریخت ، پس از آن مرد). د- شهادت گواهان باید بریک موضوع و یک وصف وارد شود. بنابراین ، اگر یکى شهادت دهد که او را صبح کشت ، دیگرى بگوید: شب کشت ، یایکى بگوید: با سمّ کشت و دیگرى بگوید: با شمشیر کشت یا یکى بگوید: در بازار کشت و دومى بگوید: در مسجد کشت ، شهادت آنها پذیرفته نمى شود. 3- (قسامه ) عبارت است از سوگندهایى که بر اولیاى مقتول ، هنگام ادعاکردن خون او، تقسیم مى شود. این قسمهاى متعدد، در صورتى است که قتلى اتّفاق افتد، قاتل معلوم نباشد و ولى خون ادّعا کند که فلان شخص ، قاتل است و دلایل ومدارک ظنّى نزد حاکم بر صدق ادّعاى او اقامه شود مانند شاهد واحد یا دوشاهدى که واجد همه شرایط قبول نیستند، یا پیدا شدن علائم و وسائل جرم و ... . تعداد قسم در قتل عمد پنجاه و در قتل خطا و شبه آن بیست و پنج قسم است . 2- نقص عضو و جراحت یکى دیگر از موجبات قصاص از نظر اسلام ، نقص عضو و جراحت است ، چنان که قرآن کریم مى فرماید: (وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فی ها اَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ ...) بر آنها(بنى اسرائیل ) در آن (تورات ) مقرر داشتیم که جان در مقابل جان ، چشم در مقابل چشم ، بینى در مقابل بینى ، گوش در مقابل گوش و دندان در مقابل دندان ، مى باشد و هر زخمى قصاص دارد. موجب قصاص نقص عضو موجب قصاص نقص عضو مانند قصاص قتل نفس است وآن جنایت عمدى است . اگر کسى دست به جنایتى زند که غالباً موجب تلف شدن عضوى از اعضاى بدن دیگرى گردد، جنایت عمدى مجسوب مى شود، خواه قصد ناقص کردن وى را داشته یا نداشته باشد، همچنین اگر به قصد ناقص کردن وى مرتکب جنایتى گردد که غالباً موجب تلف شدن عضو نمى گردد. شرایط قصاص نقص عضو 1- شرایطى که در قصاص نفس بود، اینجاهم معتبراست 2- برابرى اعضا در سالم بودن شرایط قصاص نقص عضو3 برابرى اعضا در اصلى بودن عبارتند از4 برابرى محل اعضاى مجروح یا بریده شده 5- قصاص موجب تلف جانى یا عضو دیگر نباشد. 6- قصاص بیشتراز اندازه جنایت نشود. اینک توضیح موارد مزبور: 1- عضو مورد قصاص و عضو ناقص شده از نظر سالم بودن یا معیوب بودن باید یکسان باشد. بنابراین ، دست صحیح را به جاى دست شل قصاص نمى کنند، ولى دست معیوب را مى توان به جاى دست سالم قصاص کرد. 2- محل عضو در صورت موجود بودن باید یکسان باشد. بنابراین ، دست راست را در برابر دست راست و دست چپ را عوض دست چپ قطع مى کنند؛ مگر دست راست یا چپ نداشته باشد که دست موجود قصاص مى شود. 3- عضو اصلى در مقابل عضو زاید، اگرچه محلشان یکى باشد، بریده نمى شود. همچنین عضو زاید در مقابل عضو اصلى در صورت مختلف بودن محلّشان بریده نمى شود و اصلى در برابر اصلى در صورت یکى بودن محل و زیادى در مقابل زیادى در صورت یکى بودن محل بریده مى شود. 4- قصاص نباید موجب تلف جانى یا عضو دیگر گردد، پس هرگاه قصاص عضو یا جراحت موجب تلف جنایتکار یا بیشتراز اندازه جنایت گردد، باید دیه پرداخت شود. کیفیت اجراى قصاص عضو و جراحت قصاص باید با آهن تیز و غیر مسمومى که براى قصاص مناسب است ، باشد و عذاب جسمانى بیشتراز آنچه که او را عذاب داده ، جایز نیست . پس اگر چشم او را با وسیله اى درآورده که در کندن و بیرون آوردن آن آسان بوده ، درآوردن آن با وسیله اى که عقوبت آن بیشتر است ، جایز نمى باشد. |
نمونه هایى از قصاص در اعضا : 1- قصاص گوش : گوش راست به راست و گوش چپ به چپ قصاص مى شود. چنانچه گوش کسى را قطع کنند و این باعث از بین رفتن شنوایى وى شود، دو جنایت محسوب مى شود. 2- قصاص چشم : قصاص در چشم ثابت است و با مساوى بودن محل ، قصاص مى شود، پس چشم راست در مقابل چشم چپ و همچنین برعکس درآورده نمى شود. اگر کسى بدون آسیب به حدقه چشم ، بینایى چشم کسى را از بین ببرد، فقط بینایى چشم جنایتکار قصاص مى شود و چنانچه از بین بردن بینایى چشم ممکن نباشد، مگر به واقع ساختن جنایت دیگرى مانند درآوردن چشم و مثل آن قصاص ساقط مى شود و دیه براوست . 3- قصاص بینى : در بینى قصاص است ؛ و بینى شامّه دار به بینى اى که آن را ندارد، قصاص مى شود. اگر قسمتى از بینى را قطع کند، آنچه که قطع شده نسبت به اصل آن اندازه گیرى مى شود و به حساب آن از شخص جانى قصاص مى شود. 4- قصاص زبان و لب : لب در مقابل لب در صورت برابر بودن محل ، قصاص مى شود؛ پس لب بالا به بالا و لب پایین به پایین ، قصاص مى شود. قصاص در زبان و بعضى از آن در مقابل بعضى از آن به شرط تساوى در نطق ، ثابت مى شود. 5- قصاص دندان : در دندان به شرط مساوى بودن محل ، قصاص است . بنابراین دندانى که در فک بالاست ، در مقابل دندانى که در پایین است و نیز عکس آن و همچنین دندانى که در راست است در مقابل دندان چپ و عکس آن و همچنین دندان ثنایا در مقابل رباعیه یا آسیاب یا ناب یاخنده و عکس آن ، درآورده نمى شود. |
دیات امروزه مسأ له (دیات در اسلام ) یکى از مسائل روز و سؤ ال برانگیز است و بسیارى مى خواهند ازکمّ وکیف آن آگاه شوند. ازاین رو، تبیین احکام آن بویژه در این زمان بر اساس بینش فقهى حضرت امام خمینى (ره ) امرى ضرورى به نظر مى رسد. کلمه (دیه ) یا (خونبها) عبارت است از مقدار مالى که واجب است در برابر جنایت پرداخت گردد، خواه مقدار آن معلوم باشد، یا نباشد. گاهى جرایمى را که مقدارش معیّن نیست ، (ارش ) و (حکومت ) (تفاوت میان صحیح و معیوب ) و جرایمى را که مقدارش معیّن است ، (دیه ) مى نامند. گرفتن دیه از روزگار قدیم ، قبل از اسلام در میان انسانها رواج داشته و اسلام این رسم پسندیده را امضا کرده و به آن شکل معقول ، منطقى و عادلانه اى داده است ، تا بدین وسیله از قتل و خونریزى کاسته شود. قرآن کریم در تشریع حکم دیه مى فرماید: (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ اَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً اِلاّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْری رُرَقَبٍَْ مُؤْمِنٍَْ وَ دِیٌَْ مُسَلَّمٌَْ أِلى اَهْلِهِ ...) هیچ فرد با ایمانى مجاز نیست که مؤ منى را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روى خطا و اشتباه از او سرزند(و در عین حال ) کسى که مؤ منى را از روى خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤ من آزاد کند و خونبهایى به کسان او بپردازد. از آنجا که دیه بر انسان جنایتکار در صورت قتل و جراحت بر اعضاى بدن لازم مى شود، در این زمینه ابتدا اقسام قتل را بررسى مى کنیم تا معلوم شود که دیه در چه مواردى وجوددارد. سپس در درسهاى آینده به تشریح دیه اعضاى بدن خواهیم پرداخت . |
اقسام قتل قتل از نظر فقه اسلامى به سه گونه (عمد محض )، (شبیه عمد) و (خطاى محض ) تقسیم مى گردد که در دو صورت شبه عمد و خطا، دیه بر جنایتکار لازم مى آید و در صورت عمد، حکم قصاص بر او بار مى شود، ولى در صورت توافق او و اولیاى مقتول ممکن است به دیه تبدیل گردد. اینک توضیح اقسام سه گانه قتل : 1- قتل عمد محض هرکارى که در آن ، انسان به وسیله اسلحه ، آهن ، سنگ ، عصا و ... یا مشت به قصد کشتن بر دیگرى بزند و منجر به مرگ او گردد، قتل عمد شمرده مى شود، و آن به یکى از سه صورت زیر تحقّق مى یابد: الف به قصد کشتن به وسیله کارى که نوعاً موجب قتل مى شود، مثل سر بریدن ، خفه کردن و ... . ب- به قصد کارى که نوعاً کشنده است ، هرچند که قصد کشتن نداشته باشد، مثل شلیک گلوله . ج- با کارى که نوعاً کشنده نیست ، ولى به امید کشته شدن طرف باشد، مثل زدن با عصا به امید کشتن و وقوع قتل به وسیله آن . 2- قتل شبیه عمد آن است که : الف کارى را که غالباً کشنده نیست ، بدون قصد کشتن انجام دهد؛ مثل موارد زیر در صورتى که منجر به قتل گردد: 1- زدن با تازیانه و مانند آن ، جهت تأ دیب . 2- معالجه پزشک در صورتى که مباشر معالجه باشد. 3- ختنه کردنى که از حد تجاوز کند. 4- زدن عدوانى با چیزى که غالباً کشنده نیست و قصد کشتن هم ندارد. ب- کسى را به اعتقاد اینکه خونش مباح است ، یا به اعتقاد قصاص ، بکشد، سپس خلاف آن آشکار شود. ج- به گمان اینکه او شکار است (به آن تیربزند) سپس معلوم شود که انسان بوده است . د- قتل ، ضرب و یا جرحى که در تصادفات رانندگى بر اثر بى احتیاطى ، بى مبالاتى یا عدم مهارت و عدم رعایت مقررات راهنمایى رانندگى صورت مى گیرد بنحوى که اگر آن مقررات رعایت مى شد حادثه اى اتفاق نمى افتاد، این گونه قتل و یا ضرب و یا جرح در حکم (شبه عمد) خواهد بود. 3- قتل خطاى محض قتل خطاى محض آن است که نه قصد انجام کار (موجب قتل ) را دارد و نه قصد کشتن ، مانند کسى که براى شکار تیرى رها کند، یا سنگى بیندازد، به انسانى بخورد و او را بکشد. امروزه برخى از تصادفاتى که در جریان رانندگى رخ مى دهد و منجر به مرگ انسانى مى شود، قتل خطا محسوب مى شود. حکم اقسام قتل قتل عمد موجب قصاص است ، مگر اینکه اولیاى مقتول به دیه یا کمتر و یا بیشتر از آن راضى شوند. قتل شبه عمد موجب دیه است و شخص جنایتکار دیه را باید از اموال خودش بپردازد. قتل خطاى محض نیز موجب دیه است ، ولى دیه آن را باید (عاقله ) بپردازد. |
دیه قتل الف- دیه قتل عمد 1- صد شتر(داخل در 6 سال ) 2- دویست گاو دیه قتل عمد3 هزار گوسفند عبارتست از4 دویست دست لباس 5- هزار دینار 6- ده هزار درهم هرگاه در قتل عمد، دیه تعیین شود، یا برآن مصالحه گردد، در این صورت شخص جنایتکار در پرداخت یکى از این شش چیز اختیار دارد،و این مقدار دیه در مدّت یک سال از او گرفته مى شود و تأ خیر براى او جایز نیست ، مگر با رضایت .این دیه برخود شخص جنایتکار مى باشد، نه بر عاقله و یا بیت المال . ب- دیه قتل شبیه عمد؛ همان شش نوع دیه قتل عمدى است (همراه با تخفیف در مهلت پرداخت وسن شتر). احتیاط آن است که (در انتخاب مقدار دیه ) میان قاتل و صاحب دیه مصالحه و توافق صورت گیرد. این دیه نیز چنان که گفته شد از مال جانى است نه عاقله و احتیاط آن است که (در پرداخت آن ) تا دو سال به او مهلت داده شود. ج- دیه خطاى محض نیز همان شش نوع دیه عمدى است و نسبت به عمد و شبیه عمد در سن شتر و صفت آن و در مهلت پرداخت داراى تخفیف است ، زیرا این دیه در سه سال در هر سال 13 آن گرفته مى شود. دیه قتل خطا چنان که گذشت بر عاقله است و جنایتکار چیزى از آن را ضامن نمى باشد و عاقله بر قاتل رجوع نمى کند.تفصیل بحث دیه عاقله در درس آینده خواهد آمد. |
بیمه حوادث از جمله سنّتهاى قدیم جاهلیت عرب این بود که افراد قبایل به دفاع از خویشان و بستگان مجرم خویش برخاسته ونمى گذاشتند اولیاى مقتول به او دست یابند، تا خونش را بریزند یا حق خود را بگیرند. اسلام این رسم را تعدیل کرده ، به آن شکل معقول و منطقى داد و پرداخت دیه را در مورد قتل خطاى محض که مجرم عامد وگناهکار نیست ، عوض این حمایت قرار داد. مصداق بارز قتل خطاى محض امروزه در برخى از حوادث رانندگى رخ مى دهد، مثل اینکه هنگام رانندگى سنگى از چرخ عقب ماشین پرتاب شود و به کسى بخورد و او را کشته یا مجروح سازد یا ناخواسته و با رعایت کامل مقررات رانندگى تصادفى صورت گیرد و منجر به مجروح شدن یا مرگ کسى گردد(ولى اگر قتل یا ضرب و جرح براثر بى احتیاطى یا بى مبالاتى یا عدم مهارت و عدم رعایت مقررات مربوط به رانندگى صورت گیرد به شکلى که اگر آن مقررات رعایت مى شد حادثه اى اتفاق نمى افتاد. این قتل و یا ضرب و جرح در حکم (شبه عمد) خواهد بود.) اسلام دراین موارد دیه را به عهده (عاقله ) گذاشته که در واقع نوعى بیمه است و انسان را در مقابل خطرات و زیانهاى ناشى از صدمات بدنى و حوادث شخصى تأ مین مى کند و مى توان از آن به (بیمه حوادث ) یاد کرد. امروزه با رشد فزاینده جمعیّت ، تکنولوژى و صنعت و ازدیاد خطرات ، بیمه نیز گسترش یافته ، انواع گوناگونى در زمینه (کالاها)،(انسانها)،(وسائل مختلف زندگى ) و مانند آن پیدا کرده و در این راستا شرکتهاى مخصوص بیمه تحت تشکیلات و نظم ویژه اى ، امر تأ مین جانى و مالى بیمه گذاران خود را به عهده مى گیرند. |
عاقله (عاقله ) به خویشان پدرى قاتل مانند برادران ، عموها و عموزادگان گویند که دیه قتل خطایى انسان را متحمل مى شوند، هرچند که در حال حاضر از او ارث نبرند. عاقله عبارت است از: 1- عُصْبه 2- مُعتِق (آزاد کننده برده ) 3- ضامن جریره 4- امام علیه السلام طبقات چهارگانه یاد شده به ترتیب باید متعهد پرداخت دیه بشوند. منظور از (عصبه ) خویشان پدرى یا پدر و مادرى انسان ، مانند برادران ، برادرزادگان ، عموها و عموزادگان است . این اشخاص که یک روزى دارایى انسان را به ارث مى برند، باید دیه خسارتهاى خطایى او را بپردازند. این امر، در واقع ، نوعى بیمه شرعى است که شارع آن را بر ورثه تحمیل کرده است و حق بیمه اى که ورثه مى گیرند، همان ارثى است که اگر این شخص قبل ازآنها بمیرد، از مالش خواهند برد. در صورت نبودن این طبقه ، چنانچه پیش از این برده بوده و مولایى داشته و آن مولا او را آزاد کرده ، او باید دیه اش را را بپردازد؛ اینجا مى گویند دیه او به عهده (معتق ) است . در صورت نبودن معتق همان طور که امروزه چنین است (ضامن جریره ) در حکم عاقله است ؛ ضامن جریره کسى است که با انسان تعهد مى بندد که در صورت نبودن وارثى از خویشاوندان ، از یکدیگر ارث ببرند و در زمینه جنایتهایى که از طریق خطاى محض انجام مى گیرد، ضامن یکدیگر باشند. ضمان جریره خیلى به بیمه نزدیک است . اصولاً مى توان گفت که ضمان جریره خود نوعى بیمه قراردادى است که اسلام آن را امضا کرده است . حال اگر ضامن جریره هم وجود نداشته باشد، امام علیه السلام و به تعبیر دیگر حکومت اسلامى و ولىّ امر مسلمین ، عاقله محسوب مى شود و باید دیه قتل خطا را از بیت المال بپردازد. پرداخت دیه کسى که ولىّ ندارد همان طور که ذکر شد، هرگاه هیچ یک از سه طبقه اوّل عاقله وجود نداشته باشد، امام (ع ) یعنى حکومت اسلامى و ولىّ امر مسلمین عاقله محسوب مى شود و باید دیه قتل خطایى شخص را از بیت المال بپردازد، چنان که اگر وارثى هم وجود نداشته باشد، امام (ع ) وارث او خواهد بود. در زمان امیر مؤ منان صلوات الله علیه مردى را که مرتکب قتل خطایى شده بود، نزد آن حضرت آوردند. حضرت على (ع )از بستگانش پرسید. او عرض کرد: من اهل موصل بوده و خانواده و بستگانم آنجا هستند. امام (ع ) جهت تحقیق ، نامه اى به نماینده خود در موصل نوشت و یادآور شد که اگر بستگانى ندارد، او را همراه مأ مورش بازگرداند، تا خود دیه اش را بپردازد. ازاین رو، در آن نامه نوشته بود که : اگر (قاتل ) بستگانى در موصل ندارد و اصلاً اهل موصل نیست ، او را همراه مأ مور من بازگردان که من ولىّ او هستم و باید دیه اش را خودم بپردازم تا خون مسلمانى پایمال نشود. |
چند مسأ له 1- زن ، بچه و دیوانه هرچند از دیه ارث ببرند، عاقله محسوب نمى شوند. 2- عاقله دیه خطایى را ضامن است و چنان که گذشت در سه سال ، هر سالى در وقت تمام شدنش 13 گرفته مى شود. 3- عاقله در آنچه که (به عنوان دیه ) مى پردازد، نمى تواند از شخص مقصّر بگیرد. 4- اگر شخصى به خطا جنایتى اعم از قتل یا کمتر از آن برخودش وارد کند، (خونش ) هدر مى باشد و عاقله ضامن آن نیست . 5- اگر پدر، فرزندش را از روى عمد یا شبیه عمد بکشد، دیه بر عهده اش است و خود نصیبى از آن ندارد و اگر وارثى غیر از پدر نداشته باشد، دیه اش مال امام علیه السلام است و اگر از روى خطا او را بکشد، دیه بر عاقله مى باشد و وارث او، آن را ارث مى برد و در ارث بردن پدر در اینجا دو قول است که اقرب آنها عدم آن است . پس اگر وارثى غیر از پدر نداشته باشد، امام (ع ) ارث مى برد. 6- عمد بچه و دیوانه در حکم خطاست ؛ پس دیه در آن بر عاقله مى باشد. 7- ضمانت عاقله مخصوص جنایت انسان بر انسان است و شامل جنایت بر چارپایان و اموال نمى شود. |
دیه اعضاى بدن مجازاتى که در جنایت براندامها واعضاى بدن به عهده فرد جنایتکار مى آید، از آن به (دیه ) و در برخى موارد نیز به (ارش و حکومت ) یاد مى شود. در مورد دیه توضیحاتى پیش از این بیان شد. اجمالش این است که دیه ، مالى را گویند که مقدارش از نظر شرع معین باشد. اما (ارش و حکومت ) عبارت است از مالى که در عوض نقص در مال یا بدن از کسى گرفته مى شود و براى آن اندازه اى معین نشده است . این کلمه در موارد زیر به کارمى رود: 1- قیمت جنایت بر انسان (ارش جنایت ). 2- قیمت متاعى که به دست غیر مالک تلف مى شود. 3- تفاوت صحیح و معیوب ، مثلاً کسى مالى معیوب را بفروشد و یا قبل از تحویل به مشترى معیوب گردد که باید تفاوت آن را بین صحیح و فاسد بپردازد. چگونگى ارزشیابى ارش و حکومت بدین صورت است که شخص آزاد (که جنایتى بر او وارد شده ) به صورت برده فرض مى شود که قابل قیمت گذارى است و صحیح و معیوب آن قیمت گذارى مى شود و ارش آن گرفته مى شود؛ البته در این ارزشیابى باید خصوصیات صحیح و معیوب را ملاحظه کرد، حتى معیوب بودن در مقطعى به اندازه روییدن موى سر. اینک 21 مورد که دیه آن از نظر شرع تعیین شده است ، مورد بررسى قرار مى دهیم و در لابه لاى آن به مناسبت بحث در جاهایى که مقدار معین شرعى وجود ندارد، از ارش نیز یاد خواهیم کرد. |
1- دیه موى بدن جنایت بر موى سر، صورت و ... به این است که مثلاً آب داغى روى آن بریزد و این امر موجب ریزش آن گردد، بطورى که نروید (قابلیت رویش مجدد نداشته باشد) یا به هر شکل دیگرى موى او را از بین ببرد، که حکمش به شرح زیر است : 1- عدم قابلیت رویش مجدّد در زن یا مرد، دیه کامل 1- موى سر، در صورت 2 قابلیت رویش مجدّد در مرد؛ موجب ارش درزن ؛موجب مهرالمثل 2- موى محاسن مرد، عدم قابلیت رویش مجدّد، دیه کامل در صورت قابلیت رویش مجدّد، 13 دیه 3- موى هر یک از ابروها، عدم قابلیّت رویش مجدّد، 250 دینار در صورت قابلیت رویش مجدّد، ارش 4- موى مژه ها، در صورت عدم رویش مجدّد، ارش (بنابر اقرب ) و دیه کامل (بنابر احتیاط) رویش مجدّد، ارش ص- چند تذکر 1- تشخیص عدم قابلیت رویش مو به اهل خبره موکول مى شود و با نظر آنها دیه گرفته مى شود. 2- در احکام یاد شده تفاوتى میان افراد کوچک و بزرگ نیست . 3- در غیر موارد یاد شده اندازه معینى نیست و در آن ارش ثابت مى شود. |
2- چشمها جنایت بر چشمهاى انسان صورتهاى مختلفى دارد که حکم جنایت بر برخى از آنها را به شرح زیر است : 1- دو چشم باهم ، دیه کامل 2- هر یک از دوچشم ، 12 دیه 3- چشم سالم آدم یک چشم (که بطور مادر زادى یا آفت طبیعى بینایى یک چشم خود را از دست داده )، دیه کامل 4- پلکهاى چهارگانه ، دیه کامل 5- پلکهاى بالا، 13 دیه (احتیاط واجب آن است که مصالحه کنند) 6- پلکهاى پایین ، 12 دیه (احتیاط واجب آن است که مصالحه کنند) تذکر: چشم تابدار، دوربین و ... اگر بینایى داشته باشد، مثل چشم سالم است |
3- بینى جنایت بر بینى نیز گوناگون است ؛ حکم برخى از آن به شرح زیر است : 1- قطع بینى از اصل برآمدگى ، دیه کامل دارد. 2- فاسد کردن و از بین بردن بینى با شکستن ، سوزاندن ومانند آن ، دیه کامل دارد و چنانچه بدون عیب ترمیم شود، بنابر مشهور صد دینار دیه دارد. 3- در قطع هر یک از سوراخهاى بینى 13 دیه است . 4- پاره کردن بینى و پرده میانى دو سوراخ آن 13 دیه دارد. |
4- گوشها حکم برخى از صورتهاى جرم بر گوشها عبارت است از: 1- بریدن هر دو گوش بطور کامل ، دیه کامل دارد. 2- بریدن یکى از دو گوش بطور کامل ،12 دیه دارد. 3- بریدن قسمتى ازگوش ، دیه اش به همان نسبت است ، مثلاً اگر 12- گوش بریده شود12 دیه گوش و ... . 4- نرمه گوش 13 دیه گوش و در قسمتى از آن به همان نسبت . 5- شکافتن گوش (پاره کردن پرده گوش ) 13 دیه گوش است بنابر احتیاط. |
5 - لبها جنایت بر لبهاى انسان چند صورت دارد. قبل از پرداختن به حکم آن تذکر این نکته لازم است که : حدود لب بالا از نظر عرض مقدارى است که لثه را مى پوشاند ومتصل به دو روزنه و دیواره بینى است و طول آن همان طول دهان مى باشد و حدود لب پایین ، از نظر عرض مقدارى است که لثه پایین را مى پوشاند و طول آن همان طول دهان است و حاشیه دو طرف دهان (گونه ها) جز لبها نیست . اینک به بیان حکم برخى از جنایتهایى که بر لبها وارد مى شود، مى پردازیم : 1- قطع هر دو لب ، دیه کامل 2- قطع هر یک از دو لب ، 12 دیه 3- شکافتن دو لب به طورى که دندانها آشکار شوددر صورت خوب نشدن ،13 دیه درصورت خوب شدن ،15 دیه 4- شکافتن یکى از لبهادر صورت خوب نشدن ، 13 دیه یک لب (16 دیه کامل ) در صورت خوب شدن 15 دیه یک لب (110 دیه کامل ) 5- جنایت بر لب بطورى که جمع شود و روى دندانها را نپوشاند، (ارش و) حکومت |
6- زبان جنایت بر زبان شخص سالم یا لال اعم از قطع کامل ، نصف یا قسمتى از آن صورتهاى گوناگونى دارد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم : الف- زبان شخص سالم 1- قطع کامل آن ، دیه کامل دارد. 2- قطع قسمتى از آن ، به حروف معجم بررسى مى شود و دیه بر تمام آنها به طور مساوى تقسیم مى گردد. بنابراین اگر همه حروف معجم ازبین برود، دیه کامل دارد و چنانچه برخى از بین رود، فقط سهم ازبین رفته ، واجب است . 3- آنچه در(صحت ونقص ) زبان شخص سالم معتبراست ، مقدار از بین رفتن حروف است - نه مقدارمساحت زبان بنابراین اگرنصف زبان قطع شده ، ولى 14 حروف ازبین رود،14 دیه به او تعلق مى گیرد. وچنانچه ربع زبان بریده شود، ولى 12 حروف ازبین رود،12 دیه به اوتعلق مى گیرد. 4- اگر با جنایت حرفى از بین نرود، لیکن زبانش سنگین یا تندگو گردد، به صورتى که عیب شمرده شود، مرجع ، تعیین (ارش و) حکومت است . 5- بریدن زبان بچه قبل از رسیدن به حد سخن گفتن ، دیه کامل دارد واگر به آن حد برسد، ولى به سخن نیامده باشد، 13 دیه دارد. ب- زبان شخص لال 1- قطع کامل آن ، 13 دیه دارد. 2- در قطع قسمتى از زبان او (پرداخت دیه ) به حساب مساحت آن است . |
7- دندانها مجموع دندانهاى انسان بطور معمول 28 دندان است و جنایتهایى که بر آن وارد مى شود، مجازاتهایى را به فرد جنایتکار تحمیل مى کند. در اینجا احکام برخى از جنایتهایى که بر دندانها وارد مى شود، بیان مى کنیم : الف- حکم جنایت بر دندانهاى بیست و هشتگانه : 1- مجموع آن ، دیه کامل دارد. 2- دوازده دندان جلو بالا و پایین 600 دینار (هریک از آنها 50 دینار) دیه دارد. 3- شانزده دندان عقب دهان 400 دینار (هر یک از آنها 25 دینار) دیه دارد. ب- حکم جنایت بر دندانهاى عقل و زیادى ؛ دیه معیّنى ندارد و ظاهر آن است که به ارش ، رجوع مى شود. ص- یک مسأ له : اگر دندانها از 28 عدد کمتر باشد اعم از اینکه این نقصان مادر زادى یا به جهت عارضه اى باشد در مقابل آن از دیه کم مى شود. |
8- گردن برخى از احکام جنایت بر گردن آدمى عبارت است از: الف- دیه کامل بنابر احتیاط در موارد زیر: 1 -شکستن گردن به صورتى که کج شده و به طرفى مایل شود. 2- ضربه زدن بطورى که بواسطه آن گردن به طرفى پیچیده وکوچک شود. 3- واردکردن جنایت بطوریکه مانع فروبردن غذا گردد.(ولى در عین حال شخص با تغذیه از راه دیگر زنده باشد. ب- ارش ؛ در صورتى که عیب کجى گردن و منع فرو بردن غذا از بین برود، یا طورى شود که بلعیدن و راست نگه داشتن و به حرکت درآوردن گردن ، به سختى برایش ممکن باشد. |
9- فکها(استخوانهاى دو طرف پایین صورت ) حدود فکها عبارتند از: دو استخوان صورت که در چانه به هم مى رسند از ناحیه بالا متصل به گوشند و دندانهاى پایین بر آنها روییده است . حکم جنایت بر فکها عبارت است از: 1- کندن هر دو فک ؛ دیه کامل . 2- کندن یکى از دو فک ؛ 12 دیه (500 دینار). 3- جنایت در قسمتى از دوطرف یا یک طرف ؛ دیه نسبت به مساحت آن محاسبه مى شود. |
10- دستها جنایت بردستهاى انسان چند صورت دارد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم ؛ 1- حکم قطع هر دو دست ؛ دیه کامل 2- هر یک از دستها؛ 12 دیه (500 دینار) 3- انگشتان ؛ 12 دیه (500 دینار) 4- کف دستى که انگشت ندارد. ارش 5- دست از آرنج یا از شانه 12 دیه (500 دینار) ص- دو نکته 1- حد دست که در آن دیه مى باشد، مچ آن است که حدفاصل میان کف دست وساعداست . 2- فرقى بین دست راست و چپ (در حکم یاد شده ) نیست . 11- انگشت و ناخن الف- حکم بریدن 1- انگشتهاى هر دو دست دیه کامل . 2- انگشتهاى هر دو پا دیه کامل . 3- هر یک از انگشتان 110 دیه کامل . 4- هر بند انگشت 13 دیه انگشت . 5- هر بند انگشت شصت 12 دیه انگشت . ب- دیه کشیدن ناخن در صورتى که نروید، یا سیاه و فاسد بروید، بنابر احتیاط ده دینار و در صورتى که به جاى آن ناخن سفید (و سالم ) بروید، پنج دینار است . |
12- کمر منظور از کمر، همان ستون فقرات است که از نشیمنگاه (صلب ) تا گردن کشیده شده است . و جنایت بر آن احکامى دارد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم : 1- حکم شکستن کمر در صورتى که با علاج و شکسته بندى خوب نشود؛ دیه کامل . 2- در صورت ایجاد خمیدگى در پشت وخروج آن از اعتدال ... ؛ دیه کامل . 3- چنانچه معالجه شود، ولى خمیدگى باقى بماند؛ دیه کامل . 4- اگر از آثار شکستگى چیزى باقى بماند؛، دیه کامل . 5- اگر معالجه شود و اثرى از جنایت باقى نماند؛ صد دینار. |
13- نخاع نخاع عبارت است از ماده چرب و نرم وسفید رنگ که به شکل طناب میان ستون فقرات جا دارد که به آن مغز حرام نیز مى گویند. حکم جنایت بر نخاع عبارت است از: 1- قطع کامل نخاع ؛ دیه کامل . 2- قطع قسمتى از نخاع به نسبت مساحت ، محاسبه مى گردد. 3- معیوب شدن عضوى که دیه معیّن دارد، همراه باقطع نخاع ؛ دیه نخاع + دیه آن عضو. 4- معیوب شدن عضوى که دیه معیّن ندارد، همراه با قطع نخاع ؛ دیه نخاع + ارش . |
14- پستان حکم جنایت بر پستان عبارت است از : 1- بریدن هر دو پستان زن ؛ دیه زن . 2- بریدن یکى از دو پستان زن ؛ 12 دیه زن . 3- بریدن یکى یا هر دو پستان همراه با کندن قسمتى از پوست سینه ؛ دیه پستان + ارش پوست (سینه ). 4- اگر سینه را سوراخ کند، دیه سوراخ کردن نیز به فرع بالا اضافه مى شود. 5- بریدن نوک دو پستان زن ؛ نسبت به مساحت آن محاسبه مى شود. 6- بریدن نوک پستان مرد؛ 18 دیه (125 دینار). 7- بریدن نوک دو پستان مرد؛ 14 دیه (250 دینار). مسأ له : اگر پستان (زن ) طورى صدمه ببیند که شیرش قطع شود، یا از جریان و بموقع آمدن آن جلوگیرى شود، یاشیرش کم و یا باعث معیوب شدن آن شود، مثل مخلوط شدن آن (شیر) با خون یاچرک ، در آن ارش مى باشد. |
15- آلت تناسلى مرد حکم جنایت بر آلت تناسلى مرد عبارت است از: 1- قطع کامل ، یا قطع ختنه گاه ؛ دیه کامل . 2- قطع قسمتى از ختنه گاه ؛ نسبت به مقدار مساحت آن . 3- پاره کردن مجراى بول بدون قطع آن ؛ ارش . 16- بیضه ها حکم جنایت بر بیضه به شرح زیر است : 1- کندن هر دو بیضه ؛ دیه کامل . 2- کندن بیضه طرف راست ؛ 12 دیه بنابر احتیاط. 3- کندن بیضه طرف چپ ؛ 23 دیه بنابر احتیاط. 4- ایجاد فتق بیضه ها؛ 400 دینار. 5- ایجاد فتق بطورى که قادر به راه رفتن نباشد؛ 800 دینار. |
16- آلت تناسلى زن جنایت بر آلت تناسلى زن نیز صورتهاى مختلفى دارد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم : 1- عملى که موجب یکى شدن مجراى ادرار و حیض گردد؛ دیه کامل زن دارد. 2- عملى که موجب یکى شدن مجراى مدفوع و حیض گردد؛ بنابر احتیاط، موجب دیه کامل زن مى گردد. 3- چنانچه یکى شدن مجرا به علت آمیزش همسر قبل از بلوغ باشد، موجب دیه زن به اضافه مهریه او است . |
17- کَفَلها (کَفَل )(یا اِلَیْه ) عبارت است از گوشت بالا آمده بین ران و کمر تا به استخوان منتهى شود. حکم جنایت بر کفلها به شرح زیر است : 1- دو کفل با هم ؛ دیه کامل . 2- هر یک از کفلها؛ 12 دیه . 3- کفلهاى زن ؛ دیه کامل زن . 4- یکى از کفلهاى زن ؛ 12 دیه زن . 5- قسمتى از کفل ؛ نسبت به مساحت آن محاسبه مى گردد. |
18- پاها حکم بریدن : 1- دو پا؛ دیه کامل . 2- هر یک از پاها 12 دیه کامل . 3- انگشتان دوپا به تنهایى ؛ دیه کامل . 4- هر یک از انگشتان پا؛ 110 دیه . 5- هر یک ازبندهاى انگشت پا 13 دیه انگشت . 6- هر یک از دو بند انگشت شصت 12 دیه انگشت . تذکر: حدّ پاها مفصل ساق است . |
19-دنده ها دیه شکستن هریک از دنده هایى که از سمت راست ، قلب را در بر گرفته ، بیست وپنج دیناراست ، ولى در سایردنده ها بویژه دنده هاى چپ نزدیک قلب ، احتیاط در مصالحه است . 21- تَرْقُوَه (استخوان بالاى سینه ) (تَرْقُوَه ) نام دو استخوان بالاى سینه و زیر گردن در سمت راست و چپ است که از طرفى به استخوان شانه واز طرف دیگر به جناق سینه متصل مى باشد. شکستن هر دو استخوان بالاى سینه ، دیه کامل دارد، ولى شکستن هر یک از آن دو چند صورت دارد: 1- در صورتى که بدون عیب شکسته بندى شود؛ 40 دینار دیه دارد. 2- چنانچه خوب نشود؛ 12 دیه کامل دارد. 3- اگر خوب شود، ولى معیوب باشد؛ بنابر احتیاط 12 دیه کامل دارد؛ البته برخى از فقها در دو صورت اخیر به ارش قائل شده اند. |
چند مسأ له 1- اگر کسى استخوان باسن (نشیمنگاه ) شخصى را بشکند، بطورى که او نتواند مدفوع خود را کنترل کند، در آن دیه کامل است ، ولى اگر قادر به کنترل باد(شکم ) نباشد، ارش به عهده اش مى آید. 2- در شکستن استخوان هرعضوى که دیه معین دارد، 15 دیه همان عضو مى باشد. بنابراین چنانچه بدون عیب ، (شکسته بندى و) خوب شود، 45 دیه شکستن آن استخوان است . 3- در کوبیدن وخُرد کردن استخوان در صورتى که خوب نشود، 13- دیه همان عضو است ، ولى چنانچه بدون عیب خوب شود، 45 دیه کوبیدن آن است و... حضرت امام (ره ) مى فرماید: همه اینها بنابر قول مشهور است ، ولى احتیاط درباره استخوانها مصالحه مى باشد . |
مجروح کردن سر و صورت به شرح زیر است : حکم مجروح کردن سر و صورت 1- کندن پوست صورت بدون خون آوردن (شبیه خراشیدگى )؛ یک شتر. 2- خراشى که به مقدار کم وارد گوشت شود همراه بیرون آوردن خون ؛ دو شتر. 3- جراحت عمیق که وارد گوشت شود، ولى به پوشش استخوانى نرسد؛ سه شتر. 4- جراحت عمیق که وارد گوشت شود و به پوشش استخوانى برسد؛ چهار شتر. 5- جراحت عمیق که وارد گوشت شود و سفیدى استخوان نمایان گردد؛ پنج شتر. 6- شکستن استخوان ؛ ده شتر. 7- جابجا شدن استخوان (که نیاز به جاانداختن داشته باشد)؛ پانزده شتر. 8- زخمى که ازاستخوان سر گذشته و به دستگاه مغزى برسد؛ 13- دیه و اقوا اکتفا به سى وسه شتر. |
پوست بدن جنایت بر پوست بدن ممکن است به واسطه سیلى زدن به صورت ، سر و سایر نقاط بدن انسان ، صورت گیرد که حکم آن به شرح زیر است : 1- سیاه گردد، بدون مجروح یا شکسته شدن ؛6دینار. 1- به صورت 2 سبز گردد، بدون سیاه شدن ؛ 3 دینار. 3- سرخ شود؛ یک دینار ونیم |
حکم سیلى زدن : 1- بدون کبود شدن ؛ 3 دینار. 2- به سایر نقاط بدن :2 در صورت سبز شدن ؛ یک دینار و نیم . 3- در صورت سرخ شدن ؛ 34 دینار. (در حکم یاد شده ) بین زن و مرد وکوچک وبزرگ و همچنین بین اجزاى بدن دیه معیّن داشته باشد یا نه و رنگ ، تمام صورت را گرفته باشد یا نه ، اثر آن مدّتى باقى بماند یا نه ، فرقى ندارد. اگر لطمه در سر باشد، ظاهر آن است که به حکومت تعیین مى شود. اگر لطمه سبب ورم کردن بدن شود، به حکومت تعیین مى شود. |
سقط جنین حکم سقط جنین به شرح زیر است : 1- اگر روح در آن دمیده باشد؛ دیه کامل ( 1000 دینار ). 2- اگر گوشت روى آن را پوشانده و خلقتش کامل باشد؛ 100 دینار. 3- چنانچه گوشت آن را نپوشانده باشد واستخوان باشد؛ 80 دینار. 4- در حالت مضغه ؛ 60 دینار. 5- در حالت علقه ؛ 40 دینار. 6- در مرحله نطفه چنانچه در رحم مستقر شده باشد؛ 20 دینار. حکم سقط جنین در صورت اوّل ، مخصوص جنین پسر است و دیه جنین دختر نصف آن مى باشد، ولى در سایر موارد فرقى بین جنین پسر و دختر وجود ندارد. چنانچه زن خود سقط جنین کند، باید دیه را بپردازد وهیچ بهره اى از آن دیه ندارد. |
کالبد شکافى حکم کالبد شکافى به شرح زیر است : 1- در حالت عادى ؛ جایز نیست و دیه دارد. 1- مسلمان الف در صورت ممکن بودن تشریح غیر مسلمان ؛ جایز نیست و دیه دارد. 2- براى تعلیم و آموزش : ب در صورت ممکن نبودن تشریح غیر مسلمان و توقف حیات مسلمان بر تشریح ؛ ظاهر جواز آن است . د- ( در غیرمورد ضرورت و)مجردتعلّم جایزنیست و دیه دارد. 2- غیر مسلمان اعم از ذمى و غیر آن ؛ جایز است و دیه ندارد. (درمواردى که کالبدشکافى وتشریح میت مسلمان جایزنیست ،اگرکسى او راکالبد شکافى کند،) در قطع سر او، صد دینار دیه است ودر قطع اندامهاى او به حساب دیه اش حکم مى شود و در بقیه جنایات (در غیراز قطع نیز) به این نسبت دیه بر او مى باشد؛ پس در قطع انگشت او ده دینار مى باشد و... . این دیه براى ورثه میّت نیست ، بلکه براى خود میّت مى باشد ودر راه خیر مصرف مى گردد ودر صورتى که میّت بدهى داشته باشد، ظاهر این است که مى توان بدهى او را از این دیه پرداخت . |
دیه حواس بدن برخى از جنایتها برحواس بدن وارد مى شود، مانند جنایت بر حس بویائى ، چشائى یا قواى دیگر بدن . در این درس به بررسى دیه این گونه جنایتها مى پردازیم : 1- عقل :در (از بین بردن ) عقل دیه کامل و در نقصان آن ، ارش مى باشد. ص- دو مسأ له 1- در نابودى یا نقصان عقل ، فرقى بین اسباب آن نیست . بنایراین ، اگر با ضربه مغزى ، ترساندن ، سحر و مانند اینها، عقل کسى را از بین ببرد، بر جانى دیه کامل است . 2 چنانچه در مورد از بین رفتن یا نقصان عقل ، میان مجرم و ولىّ شخص جنایت دیده ، اختلاف پیش آید،تشخیص آن با پزشکان متخصص است واحتیاط آن است که با تشخیص چند پزشک عادل باشد و ممکن است که وى را در حالى که با خود خلوت کرده و در غفلت به سر مى برد،مورد آزمایش قرار داد و در صورتى که زوال یا نقصان عقل توسط متخصص و یا آزمایش تشخیص داده نشد، گفته متهم همراه با سوگند مورد قبول است . 2- حس شنوایى حکم از بین رفتن شنوایى : 1- از هر دو گوش (و یأ س از بهبود و باز گشت آن )؛ دیه کامل . 2- از یک گوش (ویأ س از بهبود وبازگشت آن )؛ 12 دیه کامل . 3- بااظهار امیدوارى متخصصان به بهبودى و بازگشت آن ؛ انتظار کشیدن تا مدتى که متخصصان تعیین کرده اند. تذکّر: در صورت سوم ، اگر شنوایى برنگشت ، دیه لازم مى شود. اگر قبل از گرفتن دیه برگشت ، ارش گرفته مى شود، واگر بعد از گرفتن دیه ، شنوایى برگردد، دیه برنمى گردد. 3- حس بینایى در رفتن بینایى از هر دو چشم ، دیه کامل و در یکى از آنها نصف دیه است . در این حکم ، میان انواع چشم فرقى وجود ندارد. چنانچه بینایى چشم به واسطه جنایتى همچون شکافتن سر و ... از بین برود، بر او دیه جنایت با دیه بینایى است . 4- حس بویایى از بین بردن حس بویایى از هر دو مجراى بینى ، دیه کامل وازیک مجراى آن 12 دیه است ، (در صورت دوم ، احتیاط در مصالحه است ). اگر حس بویایى به خاطر بریدن بینى و یا وارد شدن جنایتى از بین برود دو دیه (دیه جنایت + دیه بویایى ) براو خواهد بود. 5- حس چشایى در (جنایت بر) حس چشایى ارش است ، ولى بعضى از فقها گفته اند که در آن دیه کامل است . چنانچه زبان کسى راببرند، جز دیه براى زبان چیزى نیست ، و حس چشایى تابع آن مى باشد واگر جنایت دیگرى بر او وارد کند و حس چشایى او را از بین ببرد، علاوه بر دیه چشایى دیه جنایت را نیز باید بپردازد وچنانچه دیه معین نداشته باشد، ارش دارد. 6- صوت (صداى انسان ) منظور از رفتن صدا این است که نتواند بلند حرف بزند و این با توانایى او بر آهسته حرف زدن ، منافاتى ندارد. حکم از بین رفتن صوت به قرار زیر است : 1- از بین رفتن تمام صداى انسان بطورى که نتواند صدایش را بلند کند؛ دیه کامل . 2- نقص صدا؛ ارش . 3- از بین رفتن صدا و سخن با هم در اثر جنایتى ؛ دیه صدا و دیه سخن . 4- از بین رفتن صدا نسبت به بعضى از حروف ؛ ارش یا تقسیم نسبت به تعدادحروف ، ولى احتیاط در مصالحه است . 7- نیروى جنسى چنانچه بر اثر جنایتى توانایى جنسى (انزال )، بارور کردن و یا لذت بردن از آمیزش از کسى سلب شود، ارش دارد، ولى بعضى از فقها گفته اند؛ دیه دارد. 8- کنترل پیشاب حکم از بین بردن کنترل پیشاب به شرح زیر است : 1- بطور دائم ؛ دیه کامل . 2- در تمامى روز؛ دیه کامل بنابر احتیاط. 3- تا نیمروز؛ 23 دیه بنابر احتیاط. 4- تا ارتفاع روز؛ 13 دیه بنابر احتیاط. 5- در سایر زمانها؛ ارش . 6- در بعضى از روزها؛ ارش . |
دیه حیوانات خداوند در روى زمین حیوانات گوناگونى آفریده ، به آنها حق حیات داده واز احکام و حقوق ویژه اى برخوردارشان کرده است که براین اساس باید مورد حمایت قرار گیرند، بخصوص حیوانات اهلى که در اسلام نیز از حمایت بیشترى برخوردارند، بدین صورت که اگر مملوک انسان قرار گرفته باشند، باید نیاز آنها را برآورده سازد. چنانچه مالک ، از این امر خوددارى ورزد، حاکم شرع مى تواند او را به فروش ، یا پرداخت نفقه ویا سر بریدن در صورتى که از حیوانات خوراکى باشد مجبور سازد. از نظر حقوق جزایى نیز حیوانات احکام مخصوصى دارند که دراین درس پاره اى از آنها را بررسى مى کنیم : حیوانات خوراکى منظور از حیوانات خوراکى آن دسته از حیواناتى است که بطور معمول خورده مى شود، مانند گاو، گوسفند، شتر ومانند اینها. حکم جنایت بر حیوانات به قرار زیر است : 1- تلف کردن الف از راه ذبح شرعى ؛ ارش (تفاوت میان حیوان زنده و ذبح شده ). ب- از راه غیر شرعى ؛ قیمت روز تلف . 2- قطع یاشکستن اعضأ واستخوان حیوان الف در صورت زنده ماندن ؛ ارش . ب- درصورت زنده نماندن ؛ ضامن تلف حیوان است . 3- در آوردن چشم چهارپایان ؛ بیشترین بهاى ارش و 14 قیمت روز بنابر احتیاط. حیوانات غیر خوراکى منظور از حیوانات غیر خوراکى ، حیواناتى است که گوشتشان خورده نمى شود، مانند درندگان . برخى از این حیوانات مورد ذبح شرعى قرار مى گیرند و جنایت بر آنها احکامى دارد که در زیر مى آید؛ 1- تلف آنها با ذبح شرعى ؛ ارش . 2- تلف آنها با غیر ذبح شرعى ؛ ضامن قیمت روز( تلف شدن ) بطور زنده . 3- بریدن اعضأ یا شکستن استخوان در صورت زنده ماندن ؛ ارش . حیواناتى مانند اسب ، قاطر والاغ اهلى که خوردن آنها حلال است ، لیکن بطور معمول خورده نمى شوند، در حکم حیوانات غیر خوراکى است . انواع سگها برخى از حیوانات غیر خوراکى مورد ذبح واقع نمى شوند، مانند انواع سگها. جنایت بر این گونه حیوانات نیز احکامى دارد که در زیر مى آید؛ حکم جنایت بر سگ به قرار زیر است1:- شکارى ؛ 40 درهم . 2- گله ؛ 20 درهم . 3- نگهبان ؛ 20 درهم بنابراحتیاط. 4- مزرعه ؛ یک قفیز(144 ذرع ) گندم و احوط یک جریب (هزار متر مربع ) گندم . 5- ولگرد؛ ضمانتى ندارد. چند مسأ له 1- هر چیزى که ملک مسلمان نمى شود، مانند شراب و خوک ، اگر آن را تلف کند، ضمانتى ندارد. 2- اگر شراب یا وسیله اى از لهو و مانند آن را که ذمى در مدهبش مالک آن مى شود، تلف کند، تلف کننده هر چند مسلمان باشد ضامن آن مى باشد، لیکن در ضمان ، شرط است که ذمى قائم به شرایط ذمّه باشد3- اگر گله شبانه و بطور طبیعى به زراعتى هجوم ببرد، صاحب آن ضامن است واگر در روز باشد، ضامن نیست ؛ اما اگر صاحب گله آن را در روز به سوى زراعت روانه سازد، ضامن مى باشد. |
قانون ضمان یکى از بحثهاى بسیار مهم قوانین جزایى اسلام ، قانون ضمان است که در فقه ، دایره گسترده اى دارد وقسمت مهمى از معاملات ، قراردادها، تعهّدات بانکى ودهها فرع دیگر را دربر مى گیرد. منظور از ضمان در حقوق جزایى اسلام ، مسؤ ولیت و تعهّدى است که شخص در مقابل دیگرى پیدا مى کند که در کتابهاى حقوقى از آن به (مسؤ ولیت جنایى ) نیز تعبیر مى شود. در اینجا به بررسى اجمالى قانون مسؤ ولیتها در رابطه با قوانین جزایى اسلام مى پردازیم . قانون ضمان یا مسؤ ولیّتها در حقوق جزاى اسلام مخصوص انسان بالغ ، عاقل ، رشید، و مختار است ؛ یعنى اگر کسى با این ویژگیها مرتکب جرمى شود، مسؤ ولیت دارد و به مناسبت آن مؤ اخذه و مجازات مى گردد |
موجبات ضمان موجبات ضمان عبارت است از: مباشرت و اسباب . از نظر اسلام ارتکاب جرم ، سبب مسؤ ولیت و ضمانت مى گردد و شخص مجرم از لحاظ مباشرت یاسبب بودن در جرم به دو قسم (مجرم مباشر جرم ) و (مجرم سبب جرم ) تقسیم مى گردد. گاهى نیز مباشر و سبب در وقوع جرم توأ م شده و به اصطلاح موجب تزاحم وبرخورد موجبات ضمان با یکدیگر مى شود. بنابراین ، بحث را در سه جهت (مباشرت ) ، (اسباب ) و (برخورد موجبات ضمان ) پى مى گیریم . |
الف- مباشرت منظوراز مباشرت آن است که شخص مجرم ، بطور مستقیم مرتکب جرم شود، اعم از اینکه آن جرم : 1- بدون وسیله و ابزار از او صادر شود، مثل اینکه با دست خود کسى را خفه کند، با ضربه دست و پاى او را بکشد. 2- یا با وسیله و ابزار، مثل اینکه کسى را با تیر(اسلحه ) یا کارد بکشد. 3- یا اینکه قتل بدون توجیه در عرف مردم به او نسبت داده شود، مثل اینکه شخصى را در آتش بیندازد، یا در دریا غرق کند، یا از بلندى پرت نماید. همانطورکه پیش ازاین ذکرشد،هرگاه قتل به طورعمد واقع شود،موجب قصاص مى گردد، ولى اینک سخن ما در(اجراى قانون ضمان ) مواردى است که قتل به طور عمد نبوده وشبیه به عمد و خطاى محض است ، مانند اینکه کسى به هدفى تیراندازى مى کند و ناگهان به انسانى اصابت مى نماید، یا براى تأ دیب ، ضربه اى بر کسى وارد مى کند و او بر اثر آن مى میرد و ... . در اینجا به بیان نمونه هایى از اجراى قانون ضمان در مجرم مباشر مى پردازیم : 1- مربّى و معلّم چنانچه مربّى براى تأ دیب ، کسى را بزند و طرف بر اثر آن کشته شود، ضامن خواهد بود، خواه ضارب ، همسر باشد یا ولىّ طفل ، یا وصّىِ ولىّ و یا معلّم کودکان ؛ و باید از مال خود دیه وى را بپردازد. 2- پزشک اسلام با همه اهمیتى که براى علم و بویژه علم پزشکى قائل است ، با کمال صراحت مى گوید: چنانچه پزشک ماهر و کاردانى که بر اثر بى مبالاتى ، سؤ تشخیص و درمان نابجا موجب مرگ یا ضرر و زیانى گردد، مسؤ ول است . اجراى قانون ضمان در پزشک معالج چند صورت دارد: الف- پزشک آنچه را که به معالجه تلف کند، درصورتى که از نظر علم و عمل کوتاهى کرده باشد، ضامن است ، هر چند با اجازه (دست به معالجه زده ) باشد. ب- همچنین اگر بدون اجازه ولىّ بیمار یا خود بیمار درصورت بالغ بودن او دست به مداوا بزند، ولى درمعالجه کوتاهى کند، هرچند که درکارش متخصص وداناباشد، ضامن است . ج- چنانچه بیمار یا ولىّ او به پزشک ماهر وکاردان اجازه معالجه داده باشد، آیا در صورت تلف شدن ، ضامن است یا نه ؟ بعضى گفته اند: ضامن نیست ، ولى اقوا ضامن بودن اوست و باید از مال خود(دیه ) بپردازد. د- اگر دکتر به دست خود به مریض دوا بدهد، یا درد و دواى مریض را به او بگوید و مریض دوا را بخورد، چنانچه در معالجه خطا کند وبه مریض ضررى برسد یا بمیرد، دکتر ضامن است ، ولى اگر فقط بگوید: فلان دوا براى فلان مریض فایده دارد و به واسطه خوردن دوا ضررى به مریض برسد، یا بمیرد، دکتر ضامن نیست . یک نکته : هرگاه دکتر به مریض یا ولىّ او بگوید که اگر ضررى به مریض برسد ضامن نباشد، در صورتى که دقّت و احتیاط خود را بکند و به مریض ضررى برسد، یا بمیرد، دکتر ضامن نیست . امیرمؤ منان صلوات الله علیه در این زمینه فرمود: ( مَنْتَطَبَّبَ اَوْ تَبَیْطَرَ فَلْیَأْخُذِ الْبَر ائََْ مِنْ وَلِیِّهِ ، وَ اِلّا فَهُوَ لَهُ ض امِنٌ ) پزشک ودامپزشک باید(پیش از طبابت و عمل جرّاحى ) از سرپرست بیمار(و صاحب حیوان ) برگ عدم مسؤ ولیت بگیرد وگرنه ضامن است . 3- کشیدن اسلحه کسى که به روى دیگرى اسلحه بکشد و باعث مرگ او شود، چنانچه قصد کشتن وى را داشته باشد، قتل عمدى است و چنانچه قصد کشتن او را نداشته باشد، شبه عمد است و باید دیه بپردازد. 4- صدمه زدن اگر به قصد کشتن ، بر کسى صدمه وارد آورد و طرف بمیرد و همچنین با کارى که غالباً منجر به مرگ مى شود، بر کسى صدمه وارد آورد و طرف بمیرد، قتل عمدى است و قصاص مى شود، ولى صدمه اى که غالباً کشنده نیست اگر به همان قصد نه قصد کشتن بر کسى وارد آورد و طرف بمیرد، از مالِ صدمه زننده دیه گرفته مى شود. 5- تصادف تصادف صورتهاى گوناگونى دارد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم : الف- دو نفر بالغ عاقل به قصد کشتن تصادم کنند و هر دو بمیرند، قتل عمدى است . ب- اگر بدون قصد با عملى که غالباً کشنده نیست ، تصادم کنند و هر دو بمیرند، شبه عمد است و براى ورثه هر یک 12 دیه بوده و نیم دیگر ساقط مى شود. ج- چنانچه دو نفر سواره یا یکى سواره و دیگرى پیاده ، تصادم کنند و مرکب سوارى تلف شود، هر یک باید نصف قیمت مرکب طرف را بپردازد. د- اگر اتومبیل کوچکى با ماشین بزرگى تصادف کند هر یک باید نصف قیمت سوارى طرف را بپردازد. ه- اگر یکى از ماشینها بطورى آهسته مى رود که گفته مى شود، دیگرى به آن زده است ، نه اینکه هر دو به هم زده اند، خسارت دیده ، ضامن ماشین خسارت وارد کننده ، نیست . 6- - توطئه احتمالى اگر کسى را شب هنگام صدا زند و از منزلش بیرون ببرد، ضامن وى خواهد بود، تا به منزلش بازگردد. بنابراین ، اگر شخص ، گم شود و حال وى معلوم نگردد، صدا زننده ، ضامن خونبهاى اوست . چنانچه شخص را کشته یافتند و صدازننده ادعا کرد که دیگرى او را به قتل رسانده دلیل و بیّنه بر این ادّعا اقامه شد، او تبرئه مى شود و در صورت نبودن بینّه و شاهد، دیه همچنان به گردن وى خواهد بود و صحیحتر آن است که مورد قصاص قرار نگیرد، همچنین اگر اقرار به قتل وى نکند و دیگرى را به عنوان قاتل معرفى ننماید. در صورتى که جسد شخص پیدا شود، چنانچه معلوم گردد که خود به خود مرده یا با نیش مار یا عقرب جان سپرده و احتمال کشتن وى نباشد، کسى ضامن نخواهد بود؛ اما با احتمال کشته شدن وى ، بنابر آنچه صحیحتر است صدازننده ، ضامن خواهد بود. |
ب- اسباب یکى دیگر از موجبات ضمان ، (اسباب ) است . منظور از اسباب هر کارى است که مقدمه خسارت به کسى شود و انجام دهنده ، شخص ثالث با شد به گونه اى که اگر آن سبب نبود، خسارت به بار نمى آمد، مثل اینکه کسى چاهى حفر کند و دیگرى شخصى را در آن بیندازد، یا کسى تله اى نصب کند و دیگرى شخص را در آن بیفکند. گاهى مجرم ، مباشرت در جرم ندارد و بطور مستقیم مرتکب جرم نمى شود، بلکه اسباب جرم را فراهم مى کند. در اینجا به بیان نمونه هایى از اجراى قانون ضمان یا مسؤ ولیتها در این گونه موارد مى پردازیم : 1- گذاشتن وسائل حادثه آفرین . مسؤ ولیت گذاشتن وسائل حادثه آفرین چند صورت دارد: الف- اگر در ملک خود یا ملک مباح ، سنگى بگذارد، چاهى حفر کند، میخى بکوبد، یا چیز لغزنده اى بیندازد و ... ضامن خونبهاى شخص لغزیده شده نخواهد بود. ب- در راه مسلمانان یا در ملک دیگرى بدون اجازه صاحبش این وسائل را بگذارد، ضامن است که از مال خود خونبهاى ( کسى را که با آن وسائل سقوط کرده ) بپردازد. ج- اگر درملک دیگرى احداث نماید ومالک راضى گردد، مسؤ ولیت از شخص حفرکننده صلب مى شود. د- اگر براى مصلحت رهگذران کارى انجام دهد، مثلاً براى خنک شدن هوا، بلند نشدن گرد وغبار در جاده آب بپاشد و ... ضامن نخواهد بود. 2- سیل وقوع خسارت به وسیله سیل و چگونگى ضمان در آن ، چند صورت دارد: الف- اگر سیل ، سنگى را بیاورد(وبر اثر آن حادثه اى رخ دهد) کسى ضامن نیست ، هر چند که قادر بر کنار زدن آن باشد. ب- اگر کسى سنگ را کنار زند و آن را در محل دیگرى همانند محل اول یا جایى که موجب خسارت گردد، بگذارد، بدون اشکال ، ضامن است . ج- اگر براى مصلحت رهگذران سنگ را از وسط راه بردارد و در کنار جاده بگذارد، ضامن نیست . 3- سدّ معبر اگر کسى در راه مردم مانع ایجاد کند، ساختمانى در آن بسازد، سنگى و ... در آنجا قرار دهد، یا ماشین خود را پارک کند که به رهگذران صدمه بزند، یا موجب مرگ آنان گردد، ضامن است وباید دیه بپردازد. امام صادق علیه السلام فرمودند: (کُلُّ مَنْ اَضَرَّ بِشَىٍْ فى طَری قِ الْمُسْلِمی نَ فَهُوَ لَهُ ضامِنٌ) هر کس به واسطه چیزى در راه مسلمانان ، ضرر برساند در برابر آن مسؤ ول است . امام خمینى قدس سّره در این زمینه مى نویسد: (از جمله ضرر رساندن به راه مسلمانان ، نگه داشتن چارپایان در آن ، گذاشتن کالا براى فروش و پارک کردن ماشینها در آن است ، مگر اینکه براى مصلحت رهگذران به مقدار لازم براى سوار کردن و حمل ونقل آنان باشد.) 4 ریختن اشیاى لغزنده در خیابان اگر کسى زباله هاى لغزنده منزلش از قبیل پوست خربزه را در خیابان بریزد، یا جاده و کوچه را بر خلاف متعارف نه براى مصلحت رهگذران آبپاشى کند و به واسطه آن انسانى بلغزد، ضامن است ، ولى چنانچه رهگذر عاقل ، عمداً پایش را روى آن بگذارد و سقوط کند، صاحب زباله ضامن نیست . 5- ایجاد مزاحمت (نصب و) بیرون آوردن ناودان ، پنجره ، بالکن و ... درصورتى که ضررى براى راه (و خیابان مسلمانان ) داشته باشد، موجب ضمان است و در صورت مضر نبودن ، چنانچه از روى اتفاق روى کسى بیفتد وسبب مرگ او شود، ضمان آور است .شاید قاعده کلى در ضامن بودن و نبودن این است که : 1- هر چیزى که انجام دادن آن از نظر شرعى مجاز و مأ ذون باشد، هرگاه چیزى به سبب آن تلف شود، ضمان آور نیست ، مثل بیرون آوردن پنجره ها ونصب ناودانِ غیرمضر 2- هر چیزى که انجام آن از نظر شرعى مأ ذون نباشد، هرگاه کسى ، یا چیزى به واسطه آن از میان برود، ضمان آور است ،مثل ضرر رساندن به راه مسلمانان به هر شکلى که باشد. گر چه کلّیّت آن در هر دو صورت خالى از اشکال نیست . |
ج- اجتماع موجبات ضمان گاهى سبب و مباشر جرم با هم جمع مى شوند واز اجتماع آنها صورتهاى گوناگونى پدید مى آید: 1- اجتماع سبب و مباشر هرگاه سبب و مباشر در موردى جمع شوند، در صورت تساوى یا قویتر بودن مباشر، مسؤ ولیت به عهده مباشر است ، مانند موارد زیر: الف- کسى را در چاهى بیفکند که دیگرى آن را حفر کرده است . ب- کسى را هُل دهد وبه وسیله چیز لغزنده یا چاقویى که دیگرى نصب کرده ، تلف شود. ج- کسى را در آتشى بیفکند که دیگرى آن را افروخته است . د- دیوار کجى را که دیگرى ساخته ، روى کسى خراب کند. در مثالهاى یاد شده مباشر جرم از اسباب جرم قویتر مى باشد. از این رو، مباشر، مسؤ ول و ضامن جنایت و خسارتى است که بر کسى وارد شده است . اگر مباشر، ضعیف وسبب قوى باشد، ضمانت به عهده سبب است ، مانند موردى که کسى چاهى در خیابان بکند وآن را بپوشاند ودیگرى بدون اطلاع ، شخص ثالثى را هُل دهد و او در چاه سقوط کند، حفر کننده چاه مسؤ ول است . در این مثال ، مباشر جرم ، به جهت جهل و ناآگاهى از حال سبب ، ضعیف مى باشد. از این رو سبب جرم ، ضامن است . 2- اجتماع دو سبب گاهى دو سبب باهم جمع مى شوند، قاعده کلى آن به شرح زیر است : هرگاه دو سبب با هم جمع شوند، آن سببى که بیش از دیگرى (در تحقق جرم ) تأ ثیر داشته ، ضامن است ، هر چند که پس از آن پدید آمده باشد. به عنوان مثال : الف- کسى چاهى در راه حفر کند و دیگرى سنگى در کنار آن بگذارد و شخص سوّمى پایش به آن سنگ بخورد و در چاه سقوط کند، کسى که سنگ درکنار چاه گذاشته ، ضامن است . ب- اگر دیگرى کاردى در چاه نصب کند و کسى به چاه و روى کارد بیفتد، کسى که آن چاه را کنده ، ضامن است . ج- اگر کسى سنگى در راه بگذارد و دیگرى سنگى پشت آن قرار دهد، سپس پاى شخص سوّمى به سنگى بخورد و روى سنگ دیگر سقوط کند، ضمان ، تنها به عهده گذارنده سنگى است که پا به آن گیر کرده است . موارد یاد شده در صورتى بود که هر دو تعدّى کرده باشند، ولى اگر یکى از آنها متجاوز باشد، تنها او ضامن خواهد بود. چنانچه اگر کسى سنگى را در ملک خود قرار دهد و شخص متجاوزى چاهى حفر کند و سوّمى پایش به سنگ بلغزد و در چاه سرنگون گردد، در این صورت شخص متجاوز که آن چاه را کنده ، ضامن است . شرکت در جرم هرگاه دو، یا چند نفر به کمک یکدیگر جرمى را مرتکب شوند، همه آنها شریک جرم شمرده مى شوند و ضامنند وبه کیفرى فراخور جرم ، محکوم مى شوند. (اگر دو نفر یا بیشتر به شراکت همدیگر سنگى را (جلوى پاى دیگرى ) بگذارند، همگى ضامن و مسؤ ولند وظاهر آن است که بطور یکسان مسؤ ولند، هر چند از نظر نیرو با هم مختلف باشند.) |